سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گفته‏اند که در روزگار خلافت عمر بن خطاب از زیور کعبه و فراوانى آن نزد وى سخن رفت ، گروهى گفتند اگر آن را به فروش رسانى و به بهایش سپاه مسلمانان را آماده گردانى ثوابش بیشتر است . کعبه را چه نیاز به زیور است ؟ عمر قصد چنین کار کرد و از امیر المؤمنین پرسید ، فرمود : ] [ قرآن بر پیامبر ( ص ) نازل گردید و مالها چهار قسم بود : مالهاى مسلمانان که آن را به سهم هر یک میان میراث بران قسمت نمود . و غنیمت جنگى که آن را بر مستحقانش توزیع فرمود . و خمس که آن را در جایى که باید نهاد . و صدقات که خدا آن را در مصرفهاى معین قرار داد . در آن روز کعبه زیور داشت و خدا آن را بدان حال که بود گذاشت . آن را از روى فراموشى رها ننمود و جایش بر خدا پوشیده نبود . تو نیز آن را در جایى بنه که خدا و پیامبر او مقرر فرمود . [ عمر گفت اگر تو نبودى رسوا مى‏شدیم و زیور را به حال خود گذارد . ] [نهج البلاغه]
 
شنبه 88 بهمن 17 , ساعت 3:44 عصر

وقتی از دیدن حاجی برگشتیم یکی از بچه های پایگاه توی فکر بود و حرف نمی زد وقتی رسیدیم، زد به گریه و تا ساعتی حرف نزد ما هم به پرو پایش نپیچیدیم.
چند ساعت بعد گفت:
«از خودم و خدا خجالت می کشم. ما بنده ایم او هم بنده است، ما بسیجی هستیم او هم بسیجی است، حالا می فهمم که هیچ عمل صالحی انجام ندادم ولی هر کار خوبی و هر عبادتی در طول عمرم کردم به حاجی هدیه می کنم، بلکه این کارم خدایی باشد.»
تازه او فقط دقایقی با حاجی نشسته بود و نگاههای حاج حسین را تماشا کرده بود!؟ 
*****
یک روز تصمیم برداشتن و شکستن قاب عکس های مسخ شده چهره طاغوت در کلاسهای درس دبیرستان، روز دیگر تعلیم و تعلم و تشکیل کلاس نظامی در مساجد و آن گاه در جبهه های جنگ مقابله با دشمن و تعقیب او سپس هفده سال بستری وافتخار جانبازی و قطع نخاع گردن شدن و دوران بی تشبیه صبر و جنگیدن با دردهای جسمی  و تلاش در سنگر آموزش عالی و آخر سر هم:
عروج و لقاء، این ها همه مصداق این رباعی اند که او از من خواست آن را با قلمی زیبا در کنارش تحریر کنم:
چون دل آرام می زند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمی دانیم

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ